کد مطلب:225146 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:189

وقایع سال یکصد و هشتاد و هفتم هجری و افول کوکب اقبال جماعت برامکه
ازین پیش در طی مجلدات مشكوة الادب و نیز در طی كتب احوال ائمه هدی سلام الله علیهم بپاره ی حالات برامكه اشارت رفت لكن در این مقام بهتر چنان دانست كه شرح حال این وزرای نامدار و امرای كامكار و بخشندگان روزگار كه روزگار شادخواری ایشان و ایام كامرانی ایشان در حكم بهار فرخنده آثار و برنا و پیر و سیاه و سفید و دور و نزدیك از بحار نوال ایشان برخوردار بودند مرتبا و مبسوطا نگارش رود خصوصا از حیثیت اینكه رشته نسب بنده نگارنده از طرف جد مادری با ایشان به یك سلسله پیوند می جوید و در این موقع بر حسب مناسبت اشارت می رود چنان كه ازین پیش در ذیل احوال حضرت كاظم علیه السلام و اولاد امجادش و سلسله سلاطین صفویه رشته نسب این بنده كه از طرف جد پدری به ایشان می پیوست مسطور شد.

اكنون عرضه می دارد جد امی این بنده فتحعلی خان ملك الشعراء طاب ثراه و هم چنین پدر و مادر این بنده میرزا محمد حسن متخلص به ناطق پسر میرزا محمد علیخان وزیر لطفعلی خان زند كه در تواریخ مشهورند و میرزا محمد علی خان برادر فتحعلی خان ملك الشعراء متخلص به صبا صاحب شاهنشاهنامه و خداوندنامه و غیر هما هستند اصل ایشان دنبلی است و در كتاب نسب نامه برامكه مسطور است كه در تاریخ شجری مرقوم است كه خزائن سلاطین كیان را ضحاك تازی از قلعه وان بدست آورده به قلعه دنبل جای داد و چاهها از سنگ مرتب ساخته زرناب را بتاب آتش تافته آب كرده در آنجا ریختند.

و می نویسد در تاریخ جعفری مرقوم است كه ملك ناصر كتابی در تعریف قلعه دنبل تألیف كرده و از آداب ملوك برشمرده است می نویسد كوه دنبل در میان كوهستانات دیار بكر واقع است و از یك پارچه سنگ است و راهی ندارد و به كوه دیگرش پیوستگی نباشد اطرافش جلگهای دشتی می باشد در اطرافش كوههای بلند است و راه



[ صفحه 292]



دیگر ندارد و شط اروندرود در اطراف آن می گذرد كوه سنجران و قلعه آن از یك طرف شط واقع است و اهل آن كوه از مردم عجم و یزدان پرست و بهتر از اتراك و پاك تر از اعراب می باشند در میان گلزارها چادرها در كنار چشمه سارها زده كسانی را كه از دین ایشان بیگانه اند در میان خود راه نمی دهند هیچ پادشاهی به آن كوه و به آن طایفه دست نیافته است كوه دنبل را به سبب ناپیوستگی مردمان عرب رأس جبل خوانند و كوهستانات بزرگ در كنار واقع است سرش از برف خالی نمی باشد و در دامنه اش گیاه و سبزه بسیار است.

می گوید در لغت فرس البرز قلعه ی كوه بزرگ را می نامند كیكاوس كه در زمانش فن حكومت به درجه ی كمال پیوست با مهندسی فرمان داد كه تختگاهی از بهرش بجویند بعد از پژوهش بسیار این كوه را در میان دیگر كوهستانها یافته بتراشیدند و مانند قلعه گردانیده راه آن به یك طریق منحصر كرده در چند جای پلهای باریك برنهادند چنان كه افزون از یك تن نتوانست راه برسپرد بركه ها و آبگیرهای بزرگ بیاراستند با اینكه چشمه های آب شیرین بسیار دارد و هم در كوه كان زر سرخ می باشد و در ظفرنامه نوشته است كه آن قلعه را كیكاوس چهار هزار و سیصد سال پیش از دولت اسلام ساخت اما این مدت كه در این كتاب یاد كرده است با دیگر تواریخ نمی سازد مگر اینكه از بدایت سلطنت پیشدادیان بلكه قبل از كیومرث باشد.

بالجمله می گوید هیچ یك از پادشاهان بر این قلعه دست نیافته اند و معویة با جنگ و كوشش بسیار نتوانست بر آنجا استیلا جوید از قله كوه بقدر دو آسیاب گردان آب از یك چشمه می جوشد آبگیرهای بزرگ هم دارد و از سمت دیگر چشمه های بسیار می گذرد و در درون قلعه عمارات عالیه و بساتین روح افزا می باشد و دیوار قلعه به طوری عریض هست كه دو تن سواره پهلوی هم بر سر آن دیوار رهسپار می شوند آهك ریخته سنگها تراشیده صخرهای عظیم برنهاده و بر فراز آن دیوار قلعه دیواری دیگر به بلندی دو نیزه بركشیده اند اولی را از كوه تراشیده دوم را بنیان كرده اند برجهائی مانند قلعه دارد در میان هر دو برج دوازده گز می باشد تعجب در آن است كه آن سنگها را



[ صفحه 293]



چگونه بكار برده اند.

قلعه دوم یك فرسنگ و نیم از آن به بالاتر پهلوی برف بركشیده اند در آن قلعه چیزی مشهود نگشت كه مرقوم افتد ابوالحسن آذری در تاریخ خود مرقوم می نماید كه شاپور بن اشك بن داراب بعد از برادرش پادشاه شد و به حرب مردم روم برفت قنسطنطین قیصر را شكست داد جمعی كثیر را از شمشیر بگذرانیده خزاین فراهم ساخته ی اسكندر را به قلعه همت آورده تا دفن طلسم نمایند در ظفرنامه تیموری مسطور است كه قلعه همت كه مشهور به قلعه دنبل و قراجه حصار است در كوهستانهای دیار بكر همان قلعه است كه آن را دژ همت دژ حجت دژ هوشت كه قلعه درزی و قلعه روشن و قلعه دنبل باشد از آثار حكمای فرس است.

بالجمله شرح این مطالب كتابی مبسوط و بنای این قلعه را از ضحاك دانسته اند هیچ سلطانی برآن نتوانست دست یابد و امیر تیمور هر چه رنج برد حاصل نبرد، حكیم فردوسی در تعریف كوه دنبل این شعر گوید:



یكی دژ بكرده در البرز كوه

كه دیو اندر آن رنجه آمد ستوه



در آنجا یكی كوه بینی بلند

كه بالاش برتر ز چون و ز چند



یكی نیم فرسنگ بالای كوه

كه از رفتنش مرد گردد ستوه



بفرمود تا سنگ خارا كنند

دو خانه درو هر یكی جا كنند



بیاراست آخور ز سنگ اندرون

ز فولاد میخ و ز خارا ستون



به بندند اسبان جنگی بروی

همه سر عمارت یكش راه جوی



دو خانه دیگر آبگینه بساخت

ز بر جد ز هر جای اندر نشاخت



چنین ساخت جای خرام و خورش

كه تن یابد از خوردنی پرورش



ز جزع یمانی یكی گنبدی

نشستنگه نامور مؤبدی



چنان جایگه ساخت بر خط راست

كه دانش در آنجای هرگز نكاست



دو خانه ز بهر سلاح نبرد

بفرمود از نقره خام كرد



یكی كاخ زرین ز بهر نشست

برآورده بالای او بر دو شست



[ صفحه 294]



چنان جایگه ساخت بر خط راست

كه نی روز افزونی شب بكاست



كه آن را كسی تا نه بیند به چشم

تو گوئی كه گوینده گیرد به خشم



در تاریخ الفی مرقوم است ملك احمد دنبلی در میان اصحاب ائمه روزگار مشهور است پسر سیف الدوله اخشیدی بود در قلعه دنبل مسكن ساخته و شام را دیگر باره مسخر ساخته و تا در سنه سیصد و دهم این طایفه لقب ملكی را دارا بوده اند زیرا كه از نژاد ملوك بوده اند و هم در آن نسب نامه كه بعضی را به نظم و برخی را به نژ می نگارد می گوید:

موسی بن یحیی چنان كه راشدی در تاریخ تركی اشارت كرده است چون به دژ همت كه همان دژ دنبل است رسید نسب خویش را آشكار ساخت و با حارسان دژ گفت جز من از دوده ی كیان هیچ كس باقی نیست آن جماعت در بر وی برگشودند و سر به اطاعتش درآوردند.



مسكنشان چون دژ دنبل بود

آن دژ همت دژ دنبل بود



نسبتشان گشته ز دنبل از آن

دنبلیان باشند این دودمان



دنبلیان اسم همین دوده است

واند گران بسته ی این بوده است



طایفهای دگر آنجا كه بود

نسبتشان جمله به ایشان نمود



كرده ی كاوس بود بی گمان

باشد در دژ جبل سنجران



و در جای دیگر می گوید در آن دژ معدن طلا در كوهستانش بسیار بود و ازین روی زر جعفری گفتند و نسبت برمكیان تا باردشیر بابكان پیوسته می شود.



یافت عرب دست بر اهل جهان

نسل شهان را بفروشندشان



گشت نهان سلسلهای كیان

برمكیان نیز نهان چون كیان



و می گوید تا كنون مسجد و حمام و بعضی مقابر این جماعت در شهر خوی بر جای است و می گوید بزرگان عرفان چون ابویزید بسطامی و شیخ شهاب الدین و ابراهیم ادهم با ایشان منسوب و بعضی مرشد بعضی بوده اند و ملك صالح و ابراهیم شاه (هر دو به یك تخم و به یك بوده اند ادهم واخشید كه برمك بدند) و شاه جمشید و شاه منصور و بعد



[ صفحه 295]



از ایشان محمود خان كه شهری به نام خود ساخته و پسرش پیر ولی كه مدرسه و خانقاه بنیاد و حاجی بیك و شاه غلی بیك و شاه وردی بیك و رستم بیك و جمعی دیگر ازین طایفه در زمان سلاطین صفویة و پیش از ایشان در دولت مغول و دیگر سلاطین بوده اند و هم می نویسد طایفه شاملو مثل مرتضی قلیخان و غیره ازین قبیله و عباس شاه ثانی صفوی این لقب به ایشان داد و صاحب كتاب تاریخ این كتاب را «بحر نهان گشته بزیر حباب» می نگارد كه با یك هزار و دویست و هفتاد و سوم هجری مطابق می شود و تا كنون پنجاه و چهار سال است كه تألیف كرده است و می گوید:



بسكه چهل سال كشیدیم رنج

عدد افراد شده هم برنج



و ازین كلام معلوم می شود كه دویست و پنجاه و پنج بیت می باشد و نیز در اوصاف ایشان گوید.



جمله سلاطین جهان بوده اند

مجتهد و قطب زمان بوده اند



همت برمك همگی داشتند

علم و ادب خوب نگه داشتند



داد فلك جمله ایشان بباد

نیست بجز نام از ایشان به یاد



و نیز پاره اشعار مرحوم فتحعلی خان ملك الشعراء متخلص به صبا كه در تعریف میهمانی خاقان مغفور فتحعلی شاه قاجار اعلی الله مقامه كه از راه سلماس به شهر خوی كه مسكن خوانین دنبلی و در آن وقت حسین خان دنبلی كه از اكابر خوانین عهد بود پذیرائی مقدم همایونی را نموده است می نگارد:



شد از راه سلماس از آن بوم و بر

سوی شهر خوی شاه جمشید فر



بصحرای خوی چون جهاندار شاه

بفر فریدون درآمد ز راه



یكی مرز پر سبزه در آب كشت

خزانش بهار و بهارش بهشت



همه دشت باغ و همه باغ گل

همه كوه چشمه همه چشمه مل



در آن مرز فرمان ده نیك رای

ز گردان به نام سوم پیشوای



پذیره شد او با بزرگان به راه

دو بیننده جوینده ی گردشاه



دو فرسنگ آن مرد با فر و سنگ

به راه شهنشاه با بوی و رنگ



[ صفحه 296]



بگسترد پای افكن دلپذیر

ز رومی پرند و ز چینی حریر



شهنشاه باراد مردان هزار

بباغ اندر آمد چو خرم بهار



تو گفتی ز ایوان بر افروخت شید

و یا شد بكاخ اندرون جمشید



گزین كردش آن شاه آزدگان

سپردش همه آذر آبادگان



و هم گاهی كه از این خوانین عظام به تعمیر گنبد همایون عسكریین و مسجد مبارك حضرت صاحب الامر علیهم السلام اقدام شده است یكی از شعراء قصیده گفته و اسامی اجداد ایشان را به طرزی ملیح یاد كرده است مثل صلاح الدین و عیسی خان و موسی خان و سلیمان خان و غیر از ایشان و هم فتحعلی خان ملك الشعراء در تاریخ وفات حسین خان دنبلی می فرماید:



كجا شدند هژبران آتشین مخلب

كجا شدند پلنگان آهنین چنگال



كجا شدند سلاطین آفتاب افسر

كجا شدند بزرگان آسمان اجلال



حسین خان كه یكی راد مرد پاك سرشت

حسین خان كه یكی پاك راد نیك خصال



غرض چون خاك بدم دركشید پاك تنش

كه باد مهبط انوار ایزد متعال



نوشت كلك صبا از برای تاریخش

زمین نهفته بدی آفتاب جاه جلال



اگر جاه جلال بدون واو عاطفه باشد مطابق هزار و دویست و بیستم هجری و اگر با واو عاطفه باشد بیست و ششم هجری خواهد بود و در جای دیگر گوید دوازدهم امیر حسین خان پس از بیست و یك روز از مرگ پدرش امیر مرتضی قلیخان كه در سال یك هزار و دویستم هجری در سن شصت و پنج سالگی شهید شد حكمران ملك موروثی هفتصد ساله اجدادش گردید و در ذیل حال او به اشعار مرحوم صبا كه مسطور شد اشارت كند.

و هم در جای دیگر گوید در تاریخ حبیب السیر مسطور است كه محمد بن یحیی برمكی را كه والی فرغانه بلخ بود لقب اخشیدی دادند كه سلاطین فرخانه و بلخ را اخشید لقب دادند كه در سور ترك برسم سلطنت كیان داشتند چند پشت سلطنت كرده تمامت تركستان را بدست آورده از این روی مشهور به سلاطین ترك شدند و در



[ صفحه 297]



زمان خلافت القاهر بالله اتراك دشت به آنجا غلبه كرده محمد ثانی مهاجرت نموده به بغداد آمده و در سلك امرای خلفای بنی عباس بود و ملك موسی اخشیدی در روز دوشنبه هفتم رجب سال دویست و هشتم در شام جای داشت و سلطان بایزید اسم مبارك خود را بدو عنایت كرده و آن نام را كه طیفور بود مخفف گردانیده طغج گفتند و لقب اخشید را القادر بالله عباسی به او داد و حكومت مصر را بدو ارزانی داشت و ازین پیش در ذیل مجلدات مشكوة الادب مذكور نمودیم كه ابوبكر محمد بن ابی محمد طغج بن جف بن بلتكین بن فوران بن فوری بن خاقان الفرغانی الاصل صاحب سریر ذهب منعوت باخشید صاحب مصر و شام و حجاز اصلش از اولاد ملوك فرغانه بود و كافور اخشیدی بدست تربیت او ببالید.

و نیز صاحب نسب نامه مذكوره در جای دیگر می گوید: آل برامكه بعد از دولت اسلام سلطنت و وزارت و امارت كرده اند از ابتدای خلیفه ثانی تا این تاریخ گفته اند و این سلسله برامكه چهار طبقه می باشند چهل پشت در مدت یك هزار و دویست و یازده سال روزگار نهاده اند تا قباد برمك چهار نفر هستند و در تاریخ ابن خلكان در ذیل احوال جعفر بن یحیی می گوید نخست كسی كه از آل برمك وزارت كرد خالد بن برمك وزیر ابی العباس سفاح بود كه بعد از قتل ابی سلمه حفص الخلال به مسند وزارت بنشست و پس از مرگ سفاح و جلوس منصور او را به وزارت باقی گذاشت.

و نیز در نسب نامه مسطوره سواد مكتب جاسوس پادشاه روم كه بافندی روم قلمی داشته می نویسند در این سال كه عالیجاه امیر ابراهیم ملقب به حاجی بیك دنبلی به كعبه معظمه رفته بود شیخ الاسلام به سلطان مرادخان پادشاه روم رسانید در آن سالی كه حاجی بیك دنبلی از جانب شاه عباس ماضی امیر حج ایران بود به آن جلال و لشگر از ممالك روم گذشته زیارت نمایند الی آخرها.

و هم در سواد فرمان فتح نامه شاه عباس ثانی به اهالی دارالمؤمنین قم مذكور می شود ایالت و شوكت پناه حشمت و جلالت دستگاه عالیجاه نظام الایالة و الشوكة





[ صفحه 298]



و الاقبال حاجی بیك دنبلی بیگلربیگی دارالمؤمنین استرآباد را با جمعی از مردان كارزار و ایالت و شوكت پناه حشمت و عظمت و جلالت دستگاه شهامت و نصبت انتباه عالیجاه امیرالامراء مبارز الایاله و الشوكة و الحشمة و العظمة و الشهامة و الاقبال صفی قلیخان دنبلی سپهسالار ایران بیگلربیگی آذربایجان با سایر عساكر كه بحری است پرخروش و دریائی است پر جوش روانه شده و ایالت و شوكت پناه حشمت و جلالت دستگاه عالیجاه امیرالامراء سمعا للایالة و الشوكة و الحشمة و العز و الاقبال غلام فیروز جنگ جان فشان ذوالفقار خان بیگلربیگی دارالقرار قندهار الی آخر الفرمان به تاریخ شهر ذی الحجة الحرام سنه 1063.

و دیگر قباله ملكی كه شاه سلطان محمد صفوی به سلیمان خان دنبلی فروختند مذكور نموده است و می نویسد همیشه در میان این دودمان دارایان كمال و صاحبان سیف و قلم بوده اند و آثار ایشان از آفتاب روشن تر می باشد و چند سلسله ازین خانواده جدا شده اند و از قلعه دنبل به دیگر شهرها انتقال داده اند اول امیر شمس الملك دوم امیر ابراهیم سوم امیر موسی كه اولاد آنها در میان كردستانات برقرار می باشند چهارم بزرگان اكراد خراسان پنجم طایفه فتحعلی خان ملك الشعراء از غیاث بیك برادر صفی قلی خان است و اولاد شهباز خان در عراق و اولاد جعفر قلیخان در شیروان و اصل سلسله در قلعه ی دنبل به آن اسم و آئین قدیم برقرار و پایدار هستند.

و در جای دیگر می نویسد وقایع برمك و دولت اخشیده و سلاطین پیروزیان و شمسی كیان كه در آن سلطنت و وزارت و حكم رانی و سرداری در شام و مصر و دیار بكر و ارمن و آذربایجان می گذرانیدند نه نفر بودند پنج پشت در مذهب اشراقی و یزدان پرستی و دبیری و مؤبدی بوده اند، جعفر قباد در زمان خلافت سلیمان اموی بوده است با اصحاب خود گفت كه وسعت ملك من چند مقابل ملك سلیمان بن داود می باشد در جواب گفتند كه آن حضرت مانند آصف بن برخیا وزیری داشت لكن ترا نیست بر تفحص شخصی كه قابل وزارت باشد برآمدند تا معلوم ساختند كه در خانواده برامكه از نژاد گودرز برادر اردشیر بابكان كه هم وزیر او و هم برادرش بود



[ صفحه 299]



سكه بنام و هر دو می زدند علم وزارت در دودمان ایشان به وراثت بوده است سلیمان فرمان داد تا او را بیاورند چنان چه ازین پیش مذكور نمودیم.

در كتاب بحیره فزونی مسطور است كه پدران جعفر برمكی از زمان اردشیر بابكان وزیرزاده بوده اند وقتی زن اردشیر خواست شوهرش اردشیر را فریب داده زهر بخوراند، اردشیر بفراست بدانست و آن زن را به وزیر خود گودرز نام بداد تا هلاكش نماید، زن به وزیر گفت مرا مكش كه از اردشیر بارورم چون اردشیر را فرزند نبود، وزیر او را پنهان كرده خود را نیز خصی بساخت و آلت رجولیت خود را در ظرفی سر به مهر خدمت سلطان آورده مستدعی شد تا در خزانه پادشاه امانت باشد تا به تفصیلی كه در تواریخ مسطور است پسر پادشاه متولد شد و چون چند ساله گشت بدرگاه سلطان بیاورد و امانت خود را بخواست و دیانت خود را بیاراست و چنانش مرتبت بلند شد كه به فرمان پادشاه بر یك روی دینار و درهم نام سلطان و بر روی دیگر نام وزیر را سكه می زدند و نیز پادشاه منصب وزارت را بر اعقاب او مسلم فرمود و نوبهار بلخ را بطن از پس بطن بدو گذاشت و آل برمك از نسل این وزیر هستند.

بالجمله در مجمع البحرین طریحی مسطور است كه برامكه جماعتی هستند كه فساد ایشان در بلاد بسیار گشت فاخذهم الله اخذ عزیز مقتدر حكایت كرده اند كه شیرویه چون پدرش كسری را بكشت برمك فیروز جد برامكه را به وزارت خود منصوب ساخت و نیز در بحیره فزونی مسطور است گودرز عجمی وزیر نرسی بن هرمز پادشاه ایران بود و چون خدمتی نمایان در باب شاپور بن نرسی از وی نمایان شد ملك الملوك عجم وزارت ایران را نسلا بعد نسل با او گذاشت و بر این امر لغت نامه بنوشت كه هیچ كس تغییر آن را روا ندارد و تولیت نوبهار بلخ را عبارت از بتخانه بزرگ باشد بر وی مقرر ساخت و آن موضع در آن حال چنان بود كه الحال مكه عرب و عجم را و آن تولیت در اولاد او مقرر بود تا زمان سلیمان بن عبدالملك بن مروان كه جعفر و خالد را از بلخ برای وزارت طلب كردند و برامكه از نسل



[ صفحه 300]



وی باشند.

حموی در معجم البلدان می گوید سویقه خالد كه در باب الشماسیه بغداد واقع است منسوب به خالد بن برمك است و اقطاعی از مهدی خلیفه بود و از آن پس فضل بن یحیی بن خالد قصرالطین و به قولی قصرالطیر را در آنجا بنیان كرد و اكنون ویران شده و نشانی از آن شناخته نیست.

و نیز می نویسد جاماسب ملقب به اردوان شاه بن هرمز مادرش بانوی بانوان بوده بهرام چوبین در تربیت ایشان اقدام كرده چون خسرو پرویز به سلطنت رسید ایشان را برمك لقب داده یعنی متولی تمام نوبهار كه آتشكده بلخ است نمود و تمامت بلخ و كابل و فرغانه سند و مكران در تصرف ایشان بوده است مردم عجم بگرد او فراهم شدند تا به تعمیر قلعه ای كه در بلخ می كشیده اعانت نمایند مذهب یزدان پرستی را رواج دادند كه برخلاف مذهب زردشتی باشد كه ایشان عمل بر باطن می نمایند و ظاهرپرست نیستند.

وی حكیمی بی مانند بود نود سال زندگانی نمود تا چهار سال بعد از هجرت برقرار بود شیروان شاهان از نسل او هستند ایام حكمرانی وی نود سال، بعد از هجرت چهارده سال، گشتاسب ملقب به خوران شاه به قدرتی كه هزار لشگر از بزرگ زادگان عجم در پیرامونش انجمن شدند تا او را در امر سلطنت مستقل نمایند تا مدتهای دراز به ایشان دست نمی یابند با ملك طرخان پادشاه دشت قپچاق اتحادی كامل داشت بیست سال تمام خودداری نمود بعد از آنكه مردم اعراب بر مملكت عراق و خراسان مسلط شدند بهزاد بن هرمز را با هدایا به خدمت امیرالمؤنین فرستادند در زمان خلیفه ثانی متعرض آنها نشدند بلكه نظر عنایت به ایشان برگشودند و مدت العمر برمك بودند.

قباد برمك در زمان خلیفه سوم بود مردم عجم بگرد او جمع شدند هرمز بن خوران كه هم برادر و هم سردار لشگرش بود چون نگریست كه تاب مقاومت سپاه عرب را ندارد با پیشكشی لایق به درگاه خلافت پناه آمد خودش را خالد لقب داد



[ صفحه 301]



هرمز را زید و قباد را عبدالله لقب داد.

این خبر به ملك طرخان رسید جمع آوری لشگر نمود تا بلخ را ویران سازد قباد و هرمز آنچه توانستند از خزاین و سایر اسباب و كتاب برداشته فرار نمودند هرمز از راه دشت رفته ممالك شیروان را تصرف نمود اولاد او تا آن زمان شاه اسماعیل اول برقرار بودند و قباد به كردستانات رفته از نسب و مذهب خود اظهار كرد تمامت طوایف دیار بكر به اطاعت ایشان روی آورده قلعه لار كه در پائین كوه دنبل می باشد و قلعه دنبل از ابتدای روزگار كاوس است كه فردوسی در شاهنامه اشارت به آن می فرماید مسكن ایشان گردیده آتشكده ای كه در قلعه لار بود به قله دنبل نقل نمودند و تمامت خزاین را در آنجا درآوردند تا گاهی كه به فرمان سلیمان اموی برای تصدی امر وزارت به شام آمدند.

و یحیی برمكی علم وزارت را به میراث داشت فنون سلطنت و جهانداری را به هارون الرشید بیاموخت و مأمون را تربیت نمود و ایشان دارای علوم فرس بوده اند و كتابهای پراكنده را جمع نمود و آنچه از اسباب سلاطین كیان بود به دست آورده به قلعه دنبل و لار كه كنك دژ همت باشد بفرستاد طایفه اكراد دنبلی كه در حول و حوش آن قلعه بودند ایل و مطیع خود ساخت و به بهانه اینكه ما تاب گرمسیرات نداریم و متعلقان و بستگان ما نتوانند بیایند چه ببایست در كوهستانها بگذرانند هارون از این سخن متوهم گشته ایشان را به حبس درافكند اكراد دنبلی لشگری بیاراسته به عزم دارالخلافه خلیفه راه برگرفتند خلیفه بترسید و یحیی را بیرون آورده خلعت بداد.

می نویسد برامكه در ولایت عمان در میان اعراب قبیله عظیمی شده اند و در دشت مغان چندین هزار خانواده می باشند این فرد را به یحیی برمكی نسبت می دهند



سلطان رخت لباس عباسی را

پوشیده مگر سر خلافت دارد



می گوید اجداد ملای روم از قراری كه در شاهنامه بزرگ مندرج است از نژاد محمد بن یحیی می باشند و می گوید شهر خوی از بناهای ملك طاهر متخلص به ضیاء است و نام اصلی او امیر محمد بوده و هلاكوخان پاس شأن او بسیار می داشته و در این



[ صفحه 302]



تاریخ آثار بتكده های آنها در خوی و سلماس باقی است و از آن پس مسجدی كه وی بپای داشته و خرابه اش باقی است به اسم امیر برجای است و مشهور به امیر بیك بوده و ایشان را آن مقام وقدرت بود كه در مقابل چنگیز خود را خان می خواندند.

بالجمله مؤلف این نسب نامه كه گویا كاظم بیك نام دارد اغلب این مطالب را از تاریخ تركی و دیگر تواریخ معتبره مثل جامع التواریخ رشیدی و حافظ ابرو و تاریخ میبدی و غیرها نقل می نماید و اسامی این امرا و خوانین و اعزه و پاره سلاطین را به ایشان منسوب و مرتبا مذكور می گرداند و در این مقام از آنچه برای ترتیب مقدمه لازم دانست بر افزون مسطور نگشت، و خوانین دنبلی در این عصر نیز باقی هستند و سلیمان خان و محمود خان و شهباز خان قوریساول باشی و اولاد او مهدی قلی خان و پسرش خان بابا خان و غیر از ایشان در این عهد عهود بوده اند و بعضی را راقم حروف ملاقات كرده است و جناب ناصر السلطان و برادران و اولاد ایشان كه از صبیه معظمه محترمه مرحوم مغفور خلد آشیان مظفرالدین شاه اعلی الله مقامه می باشند با شأن و مقامی رفیع در دارالخلافه باهره حاضرند و با این بنده كمال عنایت و مراودت دارند و البته اگر در مقام تفحص برآیند جمعی كثیر در صفحات ممالك ایران و دیگر ممالك از این دودمان عظیم الشأن مشهود خواهند گشت اكنون به رشته نسب معهود اشارت میرود و الله اعلم و اجداد این بنده حقیر از طرف جد امی مرقوم می گردد:

عبد جانی و بنده فانی الراجی الی ربه الباقی عباسقلی سپهر ثانی وزیر تألیفات مشیر افخم كاشانی ابن ساره خاتون بنت خانم جانی بنت فتحعلی خان ملك الشعراء متخلص به صبا ابن آقا محمد بن امیر فاضل بیك بن امیر شریف بیك بن امیر غیاث بیك بن امیر صفی قلی خان بن امیر شاه بنده خان بن امیر كنعان خان بن امیر بهروز بن امیر شاهوردی بیك بن امیر قلیج خان بن امیر شیخ احمد خان بن امیر نظر علی خان بن امیر سلطانعلی خان بن امیر حاجی خان بن امیر ولی خان بن امیر محمود خان بن شاه منصور بن امیر بهلول بن امیر جمشید بن امیر ابراهیم بن امیر احمد خان بن ملك طاهر بن امیر شمس الملك بن ملك صالح بن ملك یحیی بن ملك جعفر بن



[ صفحه 303]



ملك سلیمان بن ملك محمد موسی بن ملك محمد عیسی بن امیر محمد موسی بن امیر یحیی برمكی بن ملك قباد بن ملك خوران شاه بن ملك اردوان بن ملك هرمز بن انوشیروان عادل معروف بكسری